سلام دوباره بعد از ماهها دوری دوباره برگشتم خیلی دلم تنگ شده بود راستی چه جوری تا حالا مونده بودم خودمم نمی دونم ولی بازم می یام هم تونو دوست دارم اونم از نوع خیلی
|
کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.
|
قدیمیا می گفتن زمان بهترین مرحم واسه دردهاست ولی من فکر میکنم یا بهتره بگم مطمئنم که این حرف یه حرفه چرته نه تنها مرحم نیست بلکه با گذشت زمان دردهای جدید ظاهر میشن و دردهای قدیمی عمیق تر می شن مگه نه
امشب به بره من است آن مایه ناز
یارب تو کلید صبح در چاه انداز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من بیچاره بساز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من بیچاره بساز
امشب شب مهتابه حبیبم رو میخوام
حبیبم اگه خوابه طبیبم رو می خوام
خواب است و بیدارش کنین
مست است و هوشیارش کنین
گویید فلانی اومده آن یار جانین اومده
اومده حالتو احوالتو سیه خالتو
سپید رویتو سیه موی تو
ببیند ببرد
امشب شب مهتابه حبیبم رو میخوام
حبیبم اگه خوابه طبیبم رو می خوام
دانی که چه کرد ؟ بر سرش شانه کشید
با من شب دوش آنکه پیمانه کشید
صبح از بر من چو مست برخاست برفت
خطی به حساب من دیوانه کشید .
علی اسفندیاری (نیما یوشیج )